با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Blow Up

ˈbloʊˈəp bləʊʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb B1
منفجر شدن، منفجر کردن، ترکیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
phrasal verb
باد کردن
phrasal verb
جوش آوردن، عصبانی شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blow up

  1. verb inflate
    Synonyms: billow, bloat, distend, enlarge, expand, fill, inflate, puff up, pump up, swell
    Antonyms: deflate, let out, shrink, shrivel
  2. verb explode
    Synonyms: blast, bomb, burst, detonate, dynamite, erupt, go off, mushroom, rupture, shatter
    Antonyms: deflate
  3. verb magnify importance
    Synonyms: enlarge, exaggerate, heighten, overstate
    Antonyms: ignore, let go
  4. verb burst with anger
    Synonyms: become angry, become enraged, erupt, go off the deep end, hit the roof, lose control, lose temper, rage, rave
    Antonyms: be calm

ارجاع به لغت blow up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blow up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blow up

لغات نزدیک blow up

پیشنهاد بهبود معانی